آشنایی با مفهوم رشد اقتصادی (Economic Growth)
رشد اقتصادی؛ عبارتی که در اخبار، مناظرههای سیاسی یا اقتصادی و نشستهای مربوط به ارائه عملکرد کاری حکومتها بارها و بارها شنیدهایم.
بهظاهر که این تنها یک عدد است و تغییر در میزان تولید و مصرف را نشان میدهد؛ اما رشد اقتصادی فراتر و عمیقتر از یک عدد است.
رشد اقتصادی (Economic Growth) موتوری است که باعث ایجاد کار میشود، استاندارد زندگی را ارتقا میدهد، خلاقیت را به جامعه تزریق میکند و بهطور کلی باعث رفاه جامعه میشود.
در این مقاله از اکسران میخواهیم با تعریف رشد اقتصادی و بررسی اهمیت آن به حوزه جذاب رشد اقتصادی بپردازم.
تو صرافی اکسران میتونی فقط با 500 هزار تومان، همه ارزهای دیجیتال رو معامله کنی!
شروع
گفتن یک مساله قبل از شروع این مقاله مهم است و آن اینکه رشد اقتصادی بدون شک یکی از مفصلترین و کلیدیترین مباحث در اقتصاد است؛ بنابراین اشاره به همه زوایا در قالب این مقاله کمی دشوار است؛ اما سعی کردم حق مطلب ادا شود.
نکات مهم مطلب: ⭕رشد اقتصادی به زبان ساده یعنی تغییر میزان GDP در سال t نسبت به سال t – ۱ مثبت باشد. ⭕عوامل عرضه و تقاضا، حکمرانی و عوامل بنیادی روی رشد اقتصادی تاثیر میگذارند. ⭕یکی از کلیدیترین دلایل اهمیت رشد اقتصادی این است که اگر اقتصادی رشد مستمر داشته باشد، میتواند وارد فاز توسعه شود و در صورت وجود سایر شرایط، رفاه اقتصادی را برای شهروندان جامعه به ارمغان بیاورد. ⭕رشد اقتصادی با چالشهایی مانند نابرابری درآمدی و بیثباتی در صورت وقوع رشد سریع و فرصتهایی مانند افزایش اشتغال و کاهش نسبی فقر همراه است. |
رشد اقتصادی چیست؟
رشد اقتصادی یعنی تغییر در مقدار تولیدهای یک اقتصاد در یک بازه زمانی مشخص که معمولا این بازه یکساله است و تغییرات نسبت به سال گذشته محاسبه میشود.
رشد اقتصادی از دوره صنعتی در سده ۱۹ تا عصر دیجیتال در سده ۲۱ یکی از ویژگیهای تعیینکننده جامعه مدرن بود؛ بهعبارتی اگر جامعهای دارای رشد اقتصادی مثبت باشد،
بیانگر این است که از اوضاع بهتری بهرهمند است. با همه این تفاسیر، هنوز هم یکی از سوالهای اساسی برای سیاستمداران و اقتصاددانان یا حتی علاقهمندان به اقتصاد این است که محرکهای کلیدی رشد اقتصادی چیست و چگونه میتوانیم به یک رشد اقتصادی پایدار برسیم؟
تولید ناخالص داخلی یا Gross Domestic Product که به اختصار GDP نامیده میشود، ارزش پولی کالاها و خدمات تولیدشده در داخل مرزهای یک کشور را در بازه زمانی مشخص بیان میکند. اگر این شاخص نسبت به تورم تعدیل شده باشد، به آن جی دی پی واقعی میگویند؛ در غیر این صورت آن را تولید ناخالص داخلی اسمی یا Nominal GDP مینامند. زمانی که GDP واقعی یک کشور نسبت به سال گذشته افزایش یابد، یعنی اقتصاد آن در حال تجربه کردن رشد است.
به زبان ساده، رشد اقتصادی یعنی تغییر میزان GDP در سال t نسبت به سال t – ۱ مثبت باشد.
رشد اقتصادی میتواند نشانگر عملکرد سالم یک اقتصاد باشد. بهنوعی اگر یک اقتصاد دارای رشد مستمر باشد، میتوان نتیجه گرفت که چرخدندهها یا اجزای آن بهخوبی در حال حرکت هستند.
چرا رشد اقتصادی مهم است؟
اگر اقتصادی رشد مستمر داشته باشد، میتواند وارد فاز توسعه شود و در صورت وجود سایر شرایط مانند توزیع عادلانه ثروت و امثال آن، رفاه اقتصادی را برای شهروندان جامعه به ارمغان بیاورد. در کنار ایجاد رفاه برای شهروندان، زمانی که فضای اقتصادی توسعه پیدا کند، کسبوکارها میتوانند فعالیتهای خود را گسترش دهند و باعث ایجاد شغل شوند. این مساله نیز میتواند به افزایش سطح دستمزدها منجر شود که درآمد قابلتصرف افراد را افزایش خواهد داد.
اگر از زاویه دیگر به قضیه نگاه کنیم، رشد اقتصادی میتواند به کاهش فقر کمک کند. افرادی که تا قبل از این در زمره افراد فقیر از نظر درآمدی و اقتصادی قرار میگرفتند، درصورت وجود رشد اقتصادی مستمر و ترجیحا بالا میتوانند صاحب شغل و درآمد شوند و نرخ فقر کاهش یابد.
یکی از دلایل مهم دیگر برای توجه به رشد اقتصادی، مساله نوآوری و خلاقیت است. زمانی که کسبوکارها بزرگتر میشوند و در زمینههای بیشتری سرمایهگذاری میکنند، باعث بهوجود آمدن فناوریهای جدید میشوند. این فناوریها با بروز رقابت میان شرکتها و افراد بهوجود میآید.
پس اگر زمینه رشد اقتصاد وجود داشته باشد، شرکتها مجبور میشوند برای یافتن روشهای جدید در ارائه محصولشان نوآوری بیشتری داشته باشند و این موضوع به پدید آمدن فناوریهای جدید منجر میشود.
درست است که رشد اقتصادی شرط کافی برای دستیابی به سطح مطلوبی از زندگی نیست؛ اما یکی از مهمترین و لازمترین پیششرطها دستیابی به یک زندگی با کیفیت و اقتصاد پویا است.
نگاهی به روند رشد اقتصادی در جهان
در طول قرن گذشته، اقتصاد جهانی رشد قابلتوجهی را تجربه کرده است. با توجه به آمارهای بانک جهانی، تولید ناخالص جهان با توجه به سال پایه ۲۰۱۵، از حدود ۱۰.۹ تریلیون دلار در سال ۱۹۶۰، به حدود ۴۸.۳ تریلیون دلار در سال ۲۰۰۰ رسید. با گذشت زمان و افزایش نوآوری و استفاده روزافزون از تکنولوژیهای جدید مانند اینترنت، این عدد به ۸۲ تریلیون دلار در سال ۲۰۲۰ رسید. این عدد معرف یک نرخ رشد حدود ۳.۶ درصدی است.
اقتصاد آمریکا به عنوان برترین اقتصاد جهان، بنابر آمار سازمان امور اقتصادی آمریکا، پس از جنگ جهانی دوم و از سال ۱۹۴۷ تا ۲۰۲۱ بهطور متوسط حدود ۳.۲ درصد رشد کرده است.
در کنار اقتصادهای برتر، کشورهای نوظهوری مانند چین نیز در این مدت عرض اندام کردهاند؛ بهطوری که در حال حاضر اقتصاد چین دومین اقتصاد برتر جهان است. این دست از کشورها رشدهای به مراتب بیشتری تجربه میکنند؛ زیرا موقعیتهای بیشتر یا بهاصطلاح بکری برای سرمایهگذاری دارند. برای مثال چین بین بازه زمانی ۱۹۸۱ تا ۲۰۲۰ بهطور میانگین رشد اقتصادی ۹.۵ درصد را در سال تجربه کرده است. کشور هند نیز که به یکی از میزبانان کشورهای توسعهیافته برای راهاندازی کارخانههایشان تبدیل شده است و خودش در زمینه فناوری اطلاعات حرفهای زیادی برای گفتن دارد، بین سالهای ۱۹۶۰ تا ۲۰۲۰ بهطور متوسط سالانه ۶.۹ درصد رشد کرده است.
در سه بند قبلی درباره رشد اقتصاد جهانی و ظهور پدیدههای رشد صحبت کردیم، اما در همیشه روی یک پاشنه نمیچرخد و این قضیه برای اقتصاد هم صادق است. اگر مقاله «رکود چیست» را مطالعه کرده باشید، به موضوع سیکلهای تجاری یا چرخه اقتصادی اشاره کردیم. رشد اقتصادی یکی از مراحل چرخه اقتصادی است و این یعنی هر اقتصاد حالتهای مختلفی را در دورههای مختلف تجربه میکند. هرچند در طول عمر اقتصاد جهان دورههای مثبت بیشتر بوده، اما دورههایی وجود داشته که اقتصاد با انقباض یا رکود شدید روبهرو شده است. از جمله رکودهای ثبتشده در تاریخ که کل دنیا را تحت شعاع قرار داد، میتوان به رکود بزرگ (۱۹۳۰)، بحران مالی ۲۰۰۸ و رکود ناشی از همهگیری کرونا (۲۰۲۰) اشاره کرد. در نمودار زیر دو روند نزولی مشاهده میکنید که مربوط به سالهای ۲۰۰۹ – ۲۰۰۸ و ۲۰۲۰ – ۲۰۱۹ میشود.
عوامل اثرگذار بر رشد اقتصادی
یکی از مسائلی که همیشه بر سر آن بحث است، تعیین عوامل اثرگذار بر رشد اقتصادی است؛ زیرا با شناسایی درست آنها، میتوان در مسیر درست و دستیابی به رشد اقتصادی قدم برداشت. بهصورت کلی عوامل کلیدی رشد اقتصادی به دو گروه عوامل طرف تقاضا و عوامل طرف عرضه تقسیم میشوند. به نظر من دو دسته دیگر از عوامل مهم نیز وجود دارند که میتوان حتی بهنوعی آن را زیربنای دو عامل اول دانست؛ زیرا روی آنها نیز اثر میگذارند و به آنها سمتوسو میدهند. آن دو حکمرانی و عوامل بنیادی هستند. در ادامه درباره هر ۴ مورد توضیح میدهیم.
۱. عوامل طرف تقاضا
عوامل طرف تقاضا یا Demand-side Drivers، مجموعهای از عوامل هستند که باعث افزایش تقاضای مصرفکنندگان برای کالاها و خدمات میشوند. در واقع، وقتی تقاضا برای یک محصول افزایش مییابد، تولیدکننده آن تحریک میشود تا بیشتر آن را تولید و به بازار عرضه کند.
عوامل محرک تقاضا شامل عوامل مختلفی مانند سطح درآمد مصرفکنندگان، تغییرات جمعیتی، میزان سرمایهگذاریها و مواردی از این دست هستند. در واقع، هرگونه تغییر در این عوامل میتواند تاثیرات زیادی روی تقاضای بازار و در نتیجه روند رشد اقتصادی داشته باشد. برای مثال زمانی که سطح درآمد افراد جامعه بیشتر میشود، آنها مقدار بیشتری پول برای کالا و خدمات صرف میکنند و این مساله میتواند به افزایش تقاضا، حرکت عرضه و در نتیجه رشد اقتصادی منجر شود. البته این مساله نیز وجود دارد که اگر پاسخ مناسب به این مورد داده نشود، یعنی بهازای هر واحد تقاضا یا پول محصول وجود نداشته باشد، احتمال بروز تورم بیشتر و بیشتر میشود.
۲. عوامل سمت عرضه
عوامل سمت عرضه بهطور مستقیم بر میزان تولید محصول و رشد اقتصادی اثر میگذارند. از جمله مهمترین عوامل کلیدی اثرگذار بر رشد اقتصادی که در سمت عرضه قرار دارند، سرمایه و نوآوری هستند.
سرمایه را میتوان به دو نوع سرمایه انسانی و سرمایه فیزیکی تقسیم کرد. البته مفهوم سرمایه انسانی نیز دارای دو بعد است که به آن اشاره میکنیم. ابتدا درباره سرمایه فیزیکی توضیح مختصری میدهیم. سرمایه فیزیکی شامل تمامی داراییهایی میشود که به صورت فیزیکی و مادی وجود دارند؛ مانند ساختمانها، ماشینآلات، تجهیزات، وسایل نقلیه و زمین. این داراییها معمولا به وسیله سرمایهگذاریهایی که در حوزه صنعت، تولید و ساختمانسازی انجام میشود، ایجاد میشوند. سرمایه فیزیکی به عنوان یکی از عوامل تولید مهم در رشد اقتصادی در نظر گرفته میشود و تاثیر زیادی بر رشد و البته توسعه اقتصادی دارد. این داراییها میتوانند باعث افزایش کارایی، کاهش هزینهها و افزایش تولید شوند. بهعنوان مثال، ساخت یک کارخانه جدید باعث ایجاد شغل، افزایش تولید و بهبود شاخصهای اقتصاد کلان میشود. نکته مهم این است که برای بهرهبرداری بهینه از سرمایه فیزیکی باید سرمایه انسانی مناسب در اختیار داشت.
همانطور که به آن اشاره کردیم، نقش سرمایه انسانی در رشد اقتصادی بسیار مهم است؛ زیرا در صورت خلاء آن، بهترین و بهروزترین سرمایههای فیزیکی نیز بدون استفاده خواهند بود. از نظر من سرمایه انسانی را میتوان به دو مفهوم نیروی کار عادی و نیروی کار ماهر تقسیم کرد. در برخی از متون سرمایه انسانی را بهعنوان مهارت و دانش در نظر میگیرند. نیروی کار میتواند یک نیروی کار ساده باشد و بهطور کلی به افرادی اطلاق میشود که در بازار کار شاغل هستند. در کنار این مساله داشتن مهارت، دانش و تجربه باعث ارتقاء و جهش سطح تولید میشود.
سرمایه فیزیکی را در کنار سرمایه انسانی بگذارید. فرایند تولید بعد از مدتی تکراری میشود. کالاها و خدماتی که به بازار عرضه میشوند، دارای یک شکل و یک مدل هستند. اینجا اگر بنگاهی نوآوری و خلاقیت به خرج دهد، میتواند به سطوح دیگری از تولید دست یابد. یکی از مفاهیمی که در مقوله رشد اقتصادی بسیار مورد توجه قرار میگیرد، نوآوری یا Innovation است.
نوآوری میتواند به بهبود فرایند تولید، کاهش هزینههای تولید، افزایش بهرهوری و ارتقای فناوری و تکنولوژی در صنایع مختلف منجر شود. به وجود آمدن اینترنت و گذار از نسل یک به نسل سوم وب (تا به امروز) یکی از نمونههای تاثیر خلاقیت در پیدایش حوزههای جدید است.
عوامل اثر گذار بر رشد اقتصادی در سمت عرضه شامل سرمایه فیزیکی، نیروی کار، سرمایه انسانی (مهارت و دانش) و نوآوری هستند.
۳. حکمرانی
عوامل سمت تقاضا و عرضه را گفتیم؛ اما اگر بستری برای پیادهسازی آنها وجود نداشته باشد یا اگر بستر نامناسبی برایشان شکل بگیرد، نتیجه مورد نظر حاصل نخواهد شد. حاکمیت و حکمرانان باید فضای لازم را برای فعالیتهای اقتصادی فراهم کنند. شرایط کلان اقتصادی مطلوب مانند نرخ تورم متعادل و پایین، نرخ ارز ثابت، سیستم مالی و اداری کارآمد، قوانین تجارت و گمرکی درست و در یک کلام امنیت اقتصادی همگی از جمله کارهاییست که سیاستگذار برای پیادهسازی آن باید تلاش کند که مولفههای سمت تقاضا و عرضه در حالت مناسب فعالیت کنند و رشد اقتصادی محقق شود. مفهومی در این باره تحت عنوان حکمرانی خوب یا Good Governance وجود دارد که مطالعات زیادی دربارهاش انجام شده است. این مفهوم به حاکمیت قانون، پرهیز از اعمال سلیقه شخصی یا گروهی، بوروکراسی کارآمد، شفافیت و کنترل فساد اشاره دارد. پیشنهاد میکنم حتما درباره این موضوع مطالعه داشته باشید.
۴. عوامل بنیادی
همه موارد بالا را یک بار دیگر در کنار هم قرار بدهید. مطالعات زیادی درباره رشد اقتصادی انجام شده است. سوالی که اینجا مطرح میشود، این است که اگر تمام پیششرطها مشخص هستند و تقریبا میتوان فرمول و نسخه مشخصی برای رشد اقتصادی یافت، چرا برخی از اقتصادها رشد نمیکنند؟ پاسخ این پرسش در «عوامل بنیادی» است. عوامل بنیادی شامل مواردی مانند موقعیت جغرافیایی، منابع طبیعی، فرهنگ و نهادها میشود.
برخی از کشورها از نظر جغرافیایی در مکانی قرار دارند که نمیتوانند هیچگونه فعالیت کشاورزی یا صنعتی داشته باشند. برخی از کشورها نیز فاقد هرگونه منبع طبیعی هستند؛ بنابراین بهطور مثال نمیتوان نسخهای که برای کشورهای نفتی میدهیم را برای کشورهای غیرنفتی بدهیم. از طرف دیگر، ممکن است دو کشور دارای منابع طبیعی یکسانی نیز باشند، اما باز هم از نظر فعالیتهای اقتصادی و رشد متفاوت باشند. برای مثال نروژ و ایران یا کشورهای دیگر مانند عربستان و ونزوئلا دارای منابع نفتی هستند. تفاوتی که در اینجا وجود دارد، فرهنگ است. فرهنگ نقش قابلتوجهی در ترجیحات افراد و مشارکتپذیری آنها در اقتصاد دارد. نروژ تصمیم میگیرد که از چاههای نفت خود بهرهبرداریهای دیگری داشته باشد یا اثرگذاری آن را در تصمیمات خود کمرنگ کند؛ اما در ایران (در حال حاضر و از سالیان گذشته) نفت نقش مهمی در تامین بودجه کشور دارد؛ زیرا این فرهنگ وجود دارد که کشوری با این حجم از منابع نباید سختی بکشد. این قسمت بحث مفصلی دارد و میتوان ساعتها درباره آن صحبت کرد. اگر مایل به بحث و تبادل نظر در این زمینه هستید، پیشنهاد میکنم حتما از طریق کامنتها یا شبکههای اجتماعی با ما در ارتباط باشید. همچنین میتوانم کتاب «ایران جامعه کوتاهمدت» را برای لمس بیشتر این موضوع به شما معرفی کنم.
اگر جامعهای بگوید که این فرهنگ ماست و نمیتوانیم آن را تغییر دهیم، پس هیچوقت نمیتوانیم به رشد اقتصادی مطلوب برسیم، باید بگوییم که خیر. اینجا مفهومی بهعنوان نهاد مطرح میشود. نهاد دربردارنده قواعد، مقررات، قوانین مدنی و سیاستهاست که بر انگیزههای اقتصادی اثر دارد. این مفهوم شامل قیود غیررسمی (رسوم، تابوها، سنن و الگوهای رفتاری) و قیود رسمی (قانون اساسی، قوانین و حقوق مالکیت) میشود. بخشی از نهاد را میتوان با نقش حاکمیت در رشد اقتصادی مشترک دانست.
در انتهای این موارد میخواهم به موضوعی اشاره کنم که این اواخر با آن آشنا شدم و شاید بهتر است برای آن یک نقش مستقل در نظر گرفت. یعنی این مولفه میتواند در تمام موارد بالا (سمت تقاضا، سمت عرضه، حاکمت و عوامل بنیادین) قرار بگیرد. این عامل را با واژه «شانس» معرفی میکنم. البته قطعا در علمی مانند اقتصاد، صحبت از شانس با علمی بودن آن زیاد همخوانی ندارد. میتوان بهجای شانس از واژه تصمیم در بزنگاه، ریسکپذیری یا مواردی از این دست استفاده کرد. با یک مثال درباره این مفهوم صحبت میکنم. شبهجزیره کره را در نظر بگیرید. در مقطعی حساس کره شمالی فعلی تصمیم گرفت که به سمت کمونیست برود و کره جنوبی اقتصاد آزاد را انتخاب کرد.
اصلا نمیخواهیم بگوییم که کدام خوب یا بد هستند. این دو کشور تصمیم گرفتند که مسیر خود را در نقطهای از تاریخ در دو سمت جدا ادامه دهند؛ بنابراین نتایج متفاوتی را مشاهده کردند. این مساله در مقوله مزیت نسبی نیز قابل گنجاندن است. یک اقتصاد تصمیم میگیرد که به سمت تولید یک محصول برود؛ در این صورت تمام منابع خود را صرف آن میکند. درست است که باید قبل از آن برآوردهای لازم را انجام داده باشد یا در طول مسیر بهصورت دائم نظارتهای لازم انجام شود، اما تاخیر یا تعجیل در تصمیمگیری نیز میتواند تبعات خود را به همراه داشته باشد.
اگر بخواهم بهصورت کوتاه عوامل بنیادی را نام ببرم، موقعیت جغرافیایی، منابع طبیعی، فرهنگ و نهادها هستند.
چالشها و فرصتهای رشد اقتصادی
رشد اقتصادی خوب است، اما قطعا با خودش چالشهایی نیز بههمراه دارد. اگر این مساله بهدرستی مدیریت و هدایت نشود، حتی میتواند تبعات منفی و زیانباری برای جامعه به همراه داشته باشد.
چالشها:
- نابرابری درآمدی
- اثرات محیط زیستی
- بیثباتی در صورت وقوع رشد سریع
- تغییرات فرهنگی و اجتماعی در صورت آماده نبودن جامعه
فرصتها:
- افزایش اشتغال
- افزایش بهرهوری
- کاهش نسبی فقر
- افزایش فرصتهای سرمایهگذاری
- دستیابی به استاندارد بالاتر برای زندگی و رفاه
برای رسیدن به رشد اقتصادی چه سیاستهایی باید اتخاذ شود؟
استراتژی و سیاستهای متعددی برای رسیدن به رشد اقتصادی وجود دارد. همانطور که گفتیم، دو سمت عرضه و تقاضا میتوانند در تحریک و تحرک اقتصاد و رشد آن نقش داشته باشند؛ بنابراین سیاستها باید برای هر طرف بهصورت مجزا و جداگانه شناسایی و اجرا شوند. قطعا مواردی که در زیر به آنها اشاره میکنیم جنبه کلی دارند و بهصورت موردی (مثلا سیاستگذاری برای رشد اقتصادی در ایران) متفاوت خواهند بود.
سیاستهای تحریک سمت تقاضا
سیاست مالی: این سیاستها به سیاستهای دولتی اشاره دارند که شامل تغییرات در مالیات و هزینههای دولتی میشوند. به عنوان مثال، کاهش مالیات یا افزایش هزینههای دولتی (ارائه سوبسید یا یارانه) برای کالاها و خدمات عمومی میتواند تقاضا را تحریک کرده و رشد اقتصادی را ترویج دهد.
سیاست پولی: این سیاستها به سیاستهای هدفمندی برای تاثیرگذاری بر عرضه پول و نرخ بهره در یک اقتصاد اشاره دارد. بانکهای مرکزی میتوانند با تنظیم نرخ بهره و دیگر ابزارهای پولی به افزایش قرض دادن و خرج کردن تشویق شوند. مهمترین وجه سیاست پولی، کنترل تورم است. شاید در کوتاهمدت مثلا یک سال نتوان برای تحریک تولید تورم را پایین نگه داشت، اما در بلندمدت این اتفاق خواهد افتاد و مصرفکنندگان میتوانند تقاضای بهتری با توجه به نرخ تورم داشته باشند.
سیاستهای تحریک عرضه
آموزش و پرورش: سرمایهگذاری در حوزه آموزش و پرورش میتواند به بهبود مهارتها و دانش نیروی کار کمک کند و میتواند به افزایش بهرهوری و رشد اقتصادی منجر شود.
تحقیق و توسعه: تشویق به تحقیق و توسعه میتواند به پیشرفت و نوآوریهای فناورانه منجر شود. ایجاد بسترهای مناسب برای حمایت از خالقان، سازندگان و مخترعان میتواند این انگیزه را در جامعه ایجاد کند که افراد بیشتری به سمت ایدهپردازی و خلاقیت سوق داده شوند.
توسعه زیرساخت: سرمایهگذاری در زیرساختهایی مانند جادهها، پلها و حملونقل عمومی میتواند به افزایش کارایی تولید در تولید کمک.
اصلاح مقررات: سادهسازی مقررات یا در بعضی مواقع مقرراتزدایی و کاهش موانع بوروکراتیک، میتواند به افزایش بهرهوری و کارایی در صنایع مختلف کمک کند و سرعت رسیدن به محصول را افزایش دهد.
مدلهای رشد اقتصادی
اگر علاقهمند به مبحث رشد اقتصادی هستید یا شدید، برای اینکه اطلاعات بیشتری در این زمینه بهدست آورید و بررسی عمیقتری داشته باشید، پیشنهاد میکنم به سراغ مدلهای رشد اقتصادی بروید. در این قسمت به معرفی نام آنها بسنده میکنیم.
- مدل سولو یا سولو – سوان
- مدل هارود – دومار
- مدل لوئیس
- مدل لوکاس
- مدل رومر
پرسش و پاسخ (FAQ)
- تعریف رشد اقتصادی چیست؟
رشد اقتصادی به معنای افزایش میزان تولیدات یک اقتصاد نسبت به سال گذشته است.
- تفاوت رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی چیست؟
رشد اقتصادی بهمعنای افزایش تولیدات یک اقتصاد نسب به دوره قبل است، اما توسعه اقتصادی یک مفهوم جامعتر است که حوزههای مختلف اقتصاد را در بر میگیرد. به زبان ساده توسعه اقتصادی ارتقاء در تمام سطوح یک اقتصاد همراه با رشد اقتصادی مستمر است.
- فرمول رشد اقتصادی چیست؟
برای محاسبه رشد اقتصادی کافیست میزان GDP سال t را از GDP سال قبل (t-1) کم، بر مقدار GDP سال قبل (t-1) تقسیم و در ۱۰۰ ضرب کنیم.
جمعبندی
رشد اقتصادی در ظاهر به معنای تغییر در سطح تولیدات یک اقتصاد است؛ اما یک فرایند پیچیده و چندوجهی است. این مفهوم آمیختهای از انباشت سرمایه فیزیکی، سرمایه انسانی، بهبود در نهادها، فرهنگ، روابط اجزای اقتصاد و نوآوری و دانش است. اقتصاد جهانی مانند یک لوکوموتیو در حال حرکت است، گاه سریع و گاه بیرمق. برخی از کشورها با سیاستهای درست در این قطار نقش مهم هرچند کوچک ایفا میکنند؛ اما برخی از کشورها با سیاستهای غلط و تصور چشماندازهای اشتباه، مردم خود را از آن پیاده میکنند و برای طی کردن مسیر، سختیهای زیادی به آنها تحمیل میکنند. در این مقاله درباره تعریف رشد اقتصادی، اهمیت آن، عوامل اثرگذار، سیاستهای حمایتی و مدلهای رشد به اختصار صحبت کردیم. شما میتوانید نظرات خودتان را درباره مفهوم رشد اقتصادی یا تجربهتان در این باره را با ما به اشتراک بگذارید.